تات نویس

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان | هزار جام نخورده که در رگ تاک است

تات نویس

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان | هزار جام نخورده که در رگ تاک است

سال بد1: تجاوز و مدارا؟!

ای نسیم این وضع ایران خنده می گیرد مرا       روز و شب با چشم گریان خنده می گیرد مرا


سال بد آن سالی است که نیروی انتظامی اش با بدحجابان در خیابان برخورد شدید بکند تا این جرثومه فساد را از بین ببرد، اما از آن طرف هر روز حوادث روزنامه هایش پر باشد از خبر تجاوز! و از آن بدتر یک عده بیایند و بدحجابی را عامل این تجاوز ها معرفی کنند!!!


سال بد آن سالی است که در آن بانوان امنیت جانی نداشته باشند، اما همواره از دستگیری توسط یگان امنیت اخلاقی یا امنیت اجتماعی بترسند و با دیدن پلیس احساس ناامنی کنند...


سال بد آن سالی است که نیروی انتظامی اش تنها عملیات ضربدری بلد باشد، با پیام بازرگانی اضافه! و کلا عملیات مستمرش را تعطیل کند... دستگاه اطلاعاتی اش ریگی را در هوا بگیرد، تروریست و جاسوس بیابد ده تا ده تا، اما مجرمین سابقه دار را نتواند کنترل کند...


سال بد آن روزی است که کسی را در خیابان یک نهاد فرهنگی-مردمی (و نه پلیس) به جرم "حضور در خیابان" (و احتمالا خوشایند نبودن قیافه اش) دستگیر کنند و به جرم محاربه و افساد فی الارض حکم اعدام برایش صادر شود، اما کسانی که گروهی به یک زن تجاوز می کنند! بعدش او را به قتل می رسانند!! و بعدش با تهدید از خانواده او رضایت می گیرند!!! مفسد فی الارض شناخته نمی شوند!!!!


سال بد آن ساعتی است که قلم برای نوشتن این اعتراض دردآور بر کاغذ بیاید و نگارنده به سیاه نمایی آب ریختن به آسیاب دشمن و ... متهم باشد و ... حجاب و تجاوز هم در نظر مخاطب سیاسی تلقی گردد!

  • سال بد آن سالی است که در آن بانوان امنیت جانی نداشته باشند، اما همواره از دستگیری توسط یگان امنیت اخلاقی یا امنیت اجتماعی بترسند و با دیدن پلیس احساس ناامنی کنند...

سال بد آن لحظه ایست که از رسانه ها درخواست می شود مسائل این چنینی را کش ندهند! سال بد آن سالیست که در سالروز درگذشت دکتر شریعتی نگارنده درباره "تجاوز و مدارا" می نویسد!

(کاریکاتور از فیروزه مظفری)

پینوشت:

1.

من نمی دانم اگر این ها مصداق افساد فی الارض نیست پس دگر چه چیز می تواند مصداق آن باشد!

2.

"سال بد" سبکی است که با الهام از "شهر هرتنامه" وبلاگ نامه هایی به پسرم بومی سازی شد...

3.

بد سال هایی را می گذرانیم!

(تیغ و رگ ز جمجمه تپانچه بگذران / بر آزردگی خود کمانچه بگذران!)

راهکاری کلی برای مساله حجاب Indecent Exposure

دموکراسی را نباید با دیکتاتوری اکثریت اشتباه گرفت!

یک شهروند حقوقی دارد که تصمیم بقیه نمی تواند از او بگیرد. 99 اگر همه بیایند رای بدهند که من باید رای بدهم! برای من الزام آور نیست؛ یا اصلا همه بگویند باید مرا کشت!


ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم:

آیا تصمیم اکثریت مسلمان می تواند کسی را مجبور به پوشیدن لباسی خاص کند؟


Indecent Exposure

قانون مشخص کننده حد و حدود لباس و پوشش و همین طور رفتارهای غبرمجاز جنسی در جامعه.

من فکر می کنم ابتدا باید قانون "Indecent exposure" یا همان "نمایش ناپسند"، به صورت میانی و اعتدالی در ایران تدوین شود* پس از تدوین قانونی که توانایی اجرا دارد، می توان برخورد "قانونی" کرد. برخورد قانونی توسط ضابط قانون و احترام به حق شهروندی بیچارگانی که در خیابان تردد می کنند!!!

این قانون در برخی کشورها البته وجود ندارد اما در بسیاری از کشورها هست.

پس از آن اگر قانون را به صورت حجاب کاملا "اسلامی" تصویب کردیم، برای کسانی که مسلمان نیستند، یا به هر دلیل شخصی نمی خواهند حجاب اسلامی را رعایت کنند، باید آزادی های خاصی "به صورت علنی، رسمی و شفاف" قائل شویم، تا از زندگی در کنار مسلمانان عزیز احساس اسارت و خفقان بیش از حد نکنند. مانند مناطقی خاص برای داشتن آزادی بیشتر، که مسلمانان برای حفظ دین خود آن جا نمی روند! (این یکی را در بسیاری از عرصه ها احتیاج داریم! و البته در بسیاری از کشورهای اسلامی وجود دارد، چرا که آن جا رسالت اسلامی دوستان نیست که بروند از این جا ها عکس تهیه کنند و تیتر بزنند "فساد در ...")

  • برای کسانی که مسلمان نیستند، یا به هر دلیل شخصی نمی خواهند حجاب اسلامی را رعایت کنند، باید آزادی های خاصی "به صورت علنی، رسمی و شفاف" قائل شویم، تا از زندگی در کنار مسلمانان عزیز احساس اسارت و خفقان بیش از حد نکنند.


دیدگاه وارون ما به حجاب

دیدگاه کلی در یک کشور مسلمان نشین باید این گونه باشد که "آنها که اعتقاد ندارند، لطف می کنند، شعور به خرج می دهند به ملاحظه اکثریت مسلمان کشورشان حجاب را رعایت می کنند"

اما دیدگاه در ایران متاسفانه این است "یعنی چه؟ جوانان فریب خورده حجاب را رعایت نمی کنند؟" گاه حتی پای دشمن و صهیونیسم وسط می آید!!!!!!!!!!!!!!!!!

این دیدگاه که اصلاح شود، قانون و برخورد هم جای خود را پیدا می کند... ان شاء الله!




* البته با نمایندگانی که مستقیما رای ملت انتخابشان کرده، امیدوارم شورای نگهبان طبق قانون اساسی حق تفسیر و پاسداشت عرف جامعه را برای خود قائل نباشد! می خواستم بگویم مجلس باید این کار را بکند دیدم آن چه از مجلس می بینم با آن چه از مردم می بینم متفاوت است... 


برای آشنایی با "نمایش ناپسند" مراجعه کنید به ویکی پدیا

برخورد امام صدر با بدحجابی!

امام موسی صدر ( 1328 ه. ش ) وقتی وضعیت نابسمان حجاب در لبنان را دید حدود یک سال در خصوص علل و راه‌های مبارزه با آن تحقیق کرد.

خودش گفته پس از یک سال مطالعه عامل اصلی این بی بند و باری را در بی سوادی و دور بودن زنان از تعالیم اخلاقی و دینی یافتم و فهمیدم که نخست باید سطح فکری و تربیتی آنان از جهت دینی و اخلاقی تقویت بشود ولی دو مانع بزرگ در پیش داشتم که عبارت بودند از:

الف : زنان لبنان برخلاف زنان ایران در مسجد و مجالس عزاداری به هیچ وجه شرکت نمی‌کردند.

ب : شخصیت زنان به طور معمول با زیبایی، تظاهر به تجمل و مد آمیخته بود .

جمعیتی به نام (جمعیت بر و احسان) تشکیل داد و حضور زنان را در آن آزاد نمود و مسؤلیت های متعددی همچون توزیع کمک به فقرا را به آن‌ها سپرد و به مرور روح انسانی را در آن‌ها تا حدودی زنده کرد به گونه‌ای که درک کردند که به جز مد پرستی و لباس خوب پوشیدن زنان جنبه‌های دیگری هم دارند بعد از آن نیز مجموعه‌هایی به نام (خانه دختران) (آموزشگاه پرستاری) (مرکز پزشکی) (موسسه قالیبافی) (حوزه علمیه) تاسیس کرد.
(کتاب پیکار با منکر در سیره ابرار – ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر – نشر معروف - ص 187)
---------------------------------------------

ببینید: برخورد با بدحجابی!


البته چنین اقداماتی با وجود اجبار و زور محکوم به تعطیلی اند...


پینوشت ها:

1.

عزیزان من!

جامعه و پدیده های آن "واقعی" هستند. همواره دنبال راه حل های واقعی بگردید!

چه اصراری به اولین، ساده ترین و اشتباه ترین اقدام ممکن دارید؟!

2.

البته مشکل در ایران فقط " بی سوادی و دور بودن زنان از تعالیم اخلاقی و دینی" نیست... متاسفانه!

نامه: سپاسگزاری!

سلام!

بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد   ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید

اینجانب تات نویس؛ به نوبه خودم از تمامی برادران (بسیجیان، هیئت ها، ارتشهای سایبری، نظامیان و ...) بابت بزرگ کردن شخصیتی چون شاهین نجفی سپاسگزاری می کنم!

از همه دوستانم سپاسگزارم که واکنشی که به شاهین نجفی نشان دادند بسیار شدیدتر و حتی معکوس آن واکنشی بود که به کوی دانشگاه و داستان کهریزک نشان دادند!


از آنجا که یک منافق هستم، سپاسگزاری می کنم بابت این که شاهین نجفی را در حد سلمان رشدی بزرگ می کنید... و اجازه می دهید بیاید این بار از این که قبلا قاری بوده است بگوید و از ایمانش برای جهانیان حرف بزند...

از آنجا که یک فتنه گر غرب زده هستم، تشکر می کنم که باعث شدید شاهین نجفی موقعیت مصاحبه با اشپیگل را پیدا کند؛ تا سخن به قول شما "اپوزیسیون فرهنگی ایران" به گوش تمام دنیا برسد و تمام دنیا برای دمکراسی در ایران اشک تمساح بریزد و حاملان دمکراسی برای ایران را مورد حمایت و مرسوله را مورد بیمه خود قرار دهد!!!

سپاسگزارم که طوری وانمود می کنید، که انگار حرفی ندارید از خودتان و برای حرف زدن حتما یکی باید بیاید به شما بهانه بدهد...

سپاسگزارم که کاری می کنید که کسی بتواند شما را "تشکل و جریان حکومتی" بنامد و نشود از شما دفاع کرد... بگوید "برای من کاملا روشن بود که رژیم رو تحریک میکنه" و خیلی راحت حرفش را گسترش بدهد و بنیادگرایی را اساسا به تحجر محکوم کند...

سپاسگزارم که اجازه دادید "مساله سخیفی چون توهین و تمسخر" بشود میدان مبارزه شما با این همه ادعا، با یک کسی که از نظر من تنها یک "آسیب دیده" است که خیلی چیزها را با هم اشتباه گرفته و با بیش فعالیش تمام عقده هایش را بروز می دهد... من این آسیب ها و ریشه هایش برایم مهم است؛ اما شاهین نجفی اساسا برایم جدی نیست!

خلاصه دست مریزاد، خوب آب به آسیاب دشمن ریختید و کار ما و امثال ما را راحت کردید. اصلا برای مدتی به ما مرخصی دادید!!!


خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند... آمین!

تات نویس

21 خردادماه 1391


به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست

زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس...

نامه ای به پدرم 3؛ روز پدر؛ مُهر افتخار

سلام.


نمی دانم از اسباب کشی من به این جا خبر دارید یا نه؛ این نامه را به مناسبت ولادت کسی می نویسم که شما اولین راهنمایم به سوی محبت او بودید.


این نامه را پسری می نویسد که قسمت بزرگی از اعتماد به نفس و اعتبار درونی اش را مدیونی شماست. پسری که نگاه به مردم و نگاه به جامعه و حکومت را از شما آموخته بود. پسری که از در باز تجربیات پدرش بسیار استفاده ها کرده بود و به طرق مختلف از او یاد گرفته بود.


این نامه به پدری نوشته می شود که بهترین پشتیبان پسرش در مواقع و مراحل مختلف زندگی اش بوده است...


بسیار دوست داشتم با دست می نوشتم و با خط خودم برایتان ارسال می کردم. فاصله موجود مرا بر آن می دارد که فرصت مطالعه آن را به همه مخاطبان بدهم.


برای من که این روزها در پس تغییرات مختلف به سر می برم جایگاه پدر هر روز معنای تازه ای می یابد. برای کسی که اتفاقات جدید، پایان ها و آغازهای نو از مولفه های امروز زندگی اش است...


پدر همواره اندیشناک من، نگرانم مشو! حالم خوب است، ملالی جز بدروزی عقل و اندیشه ای خودت به من آموختی، و عیبهای صوفیانه که بر صافی اش می شود، ندارم!*


منکر تفاوت های خودم با خودت نیستم، منکر گلایه هایی که از تو و نسلت دارم نیستم؛ اما با تمام وجود برای زندگی پاک و بی شعارت احترام قائلم...


بی شعار؛ آن چه بسیار گرانبهاست و امروز گوهر نایاب؛

  • ساده زیستن و پاک بودن، تن به هر کاری ندادن، حتی انتقاد و اعتراض، ثابت قدم بودن و زیر بار فشار خم نشدن، احترام به قانون و بی اعتنایی به رابطه ها و قدرت های دیرپای عرصه ناسالم سیاست و ... بدون شعارش را امروز بسیار می جوییم و اندک می یابیم.

امروز من برای شما جایگاه دیگری قائلم، روزگاری که از ترک خانه شروع شد که شاید در همین نزدیکی به جلای وطن بینجامد...


و اما هر کجا که باشم انگار سردر ذهنم به اعتبار و پاکی و سنگینی سکوتِ شما مهر خورده است. مهری از جنس افتخار، غرور و صلابت.


ارادتمند و دوستدار همیشگی شما

تات نویس      

15 خرداد ماه 1391 



* میی دارم چو جان صافی که صوفی می کند عیبش | خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بدروزی