سلام.
نمی دانم از اسباب کشی من به این جا خبر دارید یا نه؛ این نامه را به مناسبت ولادت کسی می نویسم که شما اولین راهنمایم به سوی محبت او بودید.
این نامه را پسری می نویسد که قسمت بزرگی از اعتماد به نفس و اعتبار درونی اش را مدیونی شماست. پسری که نگاه به مردم و نگاه به جامعه و حکومت را از شما آموخته بود. پسری که از در باز تجربیات پدرش بسیار استفاده ها کرده بود و به طرق مختلف از او یاد گرفته بود.
این نامه به پدری نوشته می شود که بهترین پشتیبان پسرش در مواقع و مراحل مختلف زندگی اش بوده است...
بسیار دوست داشتم با دست می نوشتم و با خط خودم برایتان ارسال می کردم. فاصله موجود مرا بر آن می دارد که فرصت مطالعه آن را به همه مخاطبان بدهم.
برای من که این روزها در پس تغییرات مختلف به سر می برم جایگاه پدر هر روز معنای تازه ای می یابد. برای کسی که اتفاقات جدید، پایان ها و آغازهای نو از مولفه های امروز زندگی اش است...
پدر همواره اندیشناک من، نگرانم مشو! حالم خوب است، ملالی جز بدروزی عقل و اندیشه ای خودت به من آموختی، و عیبهای صوفیانه که بر صافی اش می شود، ندارم!*
منکر تفاوت های خودم با خودت نیستم، منکر گلایه هایی که از تو و نسلت دارم نیستم؛ اما با تمام وجود برای زندگی پاک و بی شعارت احترام قائلم...
بی شعار؛ آن چه بسیار گرانبهاست و امروز گوهر نایاب؛
امروز من برای شما جایگاه دیگری قائلم، روزگاری که از ترک خانه شروع شد که شاید در همین نزدیکی به جلای وطن بینجامد...
و اما هر کجا که باشم انگار سردر ذهنم به اعتبار و پاکی و سنگینی سکوتِ شما مهر خورده است. مهری از جنس افتخار، غرور و صلابت.
ارادتمند و دوستدار همیشگی شما
تات نویس
15 خرداد ماه 1391
* میی دارم چو جان صافی که صوفی می کند عیبش | خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بدروزی
اینجانب این جمله "هدف وسیله را توجیه نمی کند" را یادم نمی آید به کار برده باشم! همیشه ترجیح می دادم خودِ مطلب و خودِ مصداق را شرح دهم و از این کلیشه استفاده نکنم. چون این جمله بسیار تکراری است و همین الان برای نوشتنش متحمل عذابی الیم شدم! اصلا حالت تهوع واقعی به آدم دست می دهد از بس برخی جمله ها تکراری اند...
اما جدیدا یک کلیشه جدید برای خودم پیدا کرده ام که بسیار از آن استفاده می کنم. معمولا در موقعیت هایی که نگارنده در فرط استیصال قرار می گیرد [برای نمونه هنگام مطالعه سخنرانی های اخیر جناب پناهیان] این جمله سر و کله اش پیدا می شود.
در این باره نمونه بسیار است. از تفسیر تحریفی قرآن بگیرید تا شعار دادن در میان سخنرانی یک نفر، جالب توجه است، هیچ کس اعتراض خاصی هم ندارد!
پ.ن.
1.
اعتراض به اشتباه خودی ها، و عدم اعتراض به غیرخودی ها (کلا) [بایّ نحوٍ کان] آب ریختن به آسیاب دشمن و حرام است!
2.
حکم طبیعت است که شما اگر درباره چیزی سکوت کنید احتمال اتفاق افتادنش برای خودتان افزایش می یابد... دست کسی هم نیست! طبیعت است دیگر!
3.
درباره جناب پناهیان و سیر جالب برخی حرف ها خواهم نوشت!
خبر آنلاین: سخنرانی رییس دولت با دو ساعت تاخیر از صدا و سیما پخش شد...
جمله بسیار جالب مرتبط:
ترس هم خوب چیزیه!!!
مطلب بسیار مهمی که بسیار هم مطرح شده است. تامین نظم عمومی وظیفه نیروی انتظامی است و از آن مهمتر برای این که هرج و
مرجی پیش نیاید مردم در دنیای امروز با اعتقاد به یک گزاره عقلانی، نقش
پاسخ و عمل خود را به نیروی انتظامی دولتی تفویض می کنند.
یعنی دیگر خود برای تامین نظم اقدام نمی کنند و آن را به پلیس می سپارند...
- ... از آن مهمتر برای این که هرج و مرجی پیش نیاید مردم در دنیای امروز با اعتقاد به یک گزاره عقلانی، نقش پاسخ و عمل خود را به نیروی انتظامی دولتی تفویض می کنند...
حال کسی که لباس پلیس ندارد، تنها می تواند افسر کسب اطلاع باشد که برای تامین امنیت در بین مردم پنهان می شود.
می دانید، یک جورهایی، دخالت در کار پلیس جرم است!